۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

جواب های مان در باد می دوند

سوت می زدم تنهایی
صدای سوت زدن دان هم می آمد
آمد پیشم گفت امیدوارم ریسرچت از این مدل نباشه
حتما مثل خنگ ها نگاهش کردم کردم که پرسید احتمالا نکته ام را نفهمیدی
گفتم اره نفهمیدم
گفت امیدوارم جواب ریسرچت در باد نره
خندیدم
گفت تو هم سوت می زنی
گفتم تنها ابزار موسیقیایی منه دیگه
خواستم بهش بگم مثل مشهد که مکه ی فقراست - سوت هم موسیقی ما بی سوادهاست
خب دان نه می دونست مشهد چیه و نه لابد مکه
نگفتم

باید بهش نزدیک می شدم. گفتم می دونی باب دیلن داره میاد هفته ی بعد اینجا؟
خوش حال شد. بیشتر شاید از این که من دوست داشتم برم گوش بدم موسیقی اش رو
گفت به سن ات نمی خوره از این چیزا گوش بدی. من رو که می بینی شصت و پنج سالمه. با این آهنگها بزرگ شده ام
خواستم بگم به قول شریعتی ما پیرمرد بیست و پنج ساله ایم. دیدم دان شریعتی رو هم نمی شناسه
سر گرم کارم شدم و سر گرم کارش
کارم تموم شد براش دست تکون دادم و بیرون رفتم
برام آخر هفته ی خوشی آرزو کرد
سوت می زدم
سوتم جلوتر از خودم در باد می دوید

هیچ نظری موجود نیست: