۱۳۹۲ آبان ۱۳, دوشنبه

عطر دوستی تان


داشتم به دیگری معرفی اش می کردم. در معرفی دوستانم همیشه کلمه کم می آورم. این بار گفتم بهترین دوست من در میشیگان. بعد با خودم فکر کردم که نکند این را دوست نداشته باشد. بعد بپرسد یعنی فقط فاصله ی مکانی است که ما را به هم این قدر نزدیک کرده است؟ بعدتر -یعنی امشب- با خودم فکر کردم دیدم که بهترین دوستم کدام شان است؟ بهترین انگار وجود ندارد. می توانم شاید بگویم بهترین دوست شریف فلانی بوده است.  بهترین دوست دانشگاه تهران فلانی بوده است. بهترین دوست حوزه ی هنری دیگری بوده است. بهترین دوستم در فیس بوک فلانی بوده است. روزهای گودر بهترین رفیقم آن یکی بوده است. 




بعدترش فکر کردم دیدم نمی توانم این بهترین ها را با هم قیاس کنم و بگویم بهترین بهترین ها کدام بوده اند. انگار که هر رفاقت برای خودش زمان و مکانی دارد که رفیق را بهترین می کند. باز حتی دیدم که نمی توانم بهترین را در همین میشیگان پیدا کنم. نمی توانم بگویم بهترین شان در روزگار شریف کدام یکی بوده است. توی سالن غذاخوری و بوفه یکی بهترین بوده است، توی نقطه سر خط یکی. توی بسیج!دانشجویی دیگری، موقع آهنگ گوش کردن رفیقی کاملا دیگرگون بهترین بوده است.  خیال می کنم هر رفیق در لحظه ای از زمان و مکان متولد می شود و بهترین می ماند. آنهایی هم که رفیق نیستند، درخششی می شوند کوتاه مدت و بعد محو می شوند. نام شان هم در خاطر نمی ماند. رفیق ها اما همه شان بهترین هستند. رفیقی که بهترین نباشد را فقط شرایط و جبر روزگار در کنارت نگه می دارد. مثل آن یکی که نزدیکم می نشیند و در معرفی اش دقت می کنم، می گویم همکارم. دوست نیستیم، تنها در یک اتاق نزدیک به هم کار می کنیم. سلامتی همه فرقا.

پ.ن: به قول حضرت عمام، رفیقی که رفیق نباشه، رفیق نیست. 

هیچ نظری موجود نیست: