۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

از دیگ هایی که هم نزدیم

آلن د باتن در سخنرانی خود در کنفرانس تد با عنوان آتئسم نسخه 2.0 می گوید که «آتئیست ها معمولا به راحتی با یک مسخره کردن مذهب از کنارش می گذرند و می گویند اعتقاد داشتن به خدا مثل یک بازی احمقانه و کودکانه می ماند. من خیال می کنم که خود این برداشت از مذهب خیلی ساده انگارانه است و میخواهم در اینجا نسخه ی جدیدی از آتئیسم را معرفی کنم. بگذارید همین اول تکلیف یک چیز را معلوم کنیم: البته که خدا وجود ندارد! البته که فرشته ها و قدرت های ماورایی قصه هستند. خب حالا که چی؟ باید رو به جلو حرکت کنیم. این پایان قصه نیست. داستان تازه آغاز شده است»

و بعد حدود یک ربع از چیزهایی حرف می زند که می توان از مذهب آموخت. من می خواهم یک مثال اضافه کنم در راستای حرفش. غذای نذری درست کردن را، غذای نذری در خانه ی همسایه پخش کردن را، محبت کردن بی چشم داشت به جامعه را، محبت کردن برای مهربان بودن و از طریقی ساده مثل یک قیمه نذری نشان دادن را باید از مذهب شیعه آموخت. به قول مرحوم شهید بهشتی و به نقل پسرش البته که روضه خوانی کشک است. خب حالا چه؟ روضه و عزای حسین بهانه است برای جامعه ای که نیاز دارد دور هم بودن را تجربه کرده و یاد بگیرد. این را از محرم و صفر بیاموز. البته که پرومتئوس افسانه است، مبارزه با خرافه از طریق بخشیدن دانش و تکنولوژی را از پرومتئوس یاد بگیر. داستان را رها کن، روح قصه را بچسب. ای برادر تو همه اندیشه ای!
من سعی می کنم امسال قیمه نذری بپزم. زمانش مهم نیست کی باشد. یک روزی را در سال در نظر خواهم گرفت و قیمه ی نذری خواهم پخت. سعی می کنم آن روز را هم در طول سال ثابت نگه دارم. 


پ.ن: وقت داندانپزشکی داشتم ساعت دو بعد از ظهر. قبلش ایستاده بودم قیمه بار گذاشتن. بی حواس تنم و لباسم بوی قیمه داشت. اشتباه کردم در زمان بندی و نرسیدم حمام بروم قبلش. وارد مطب دکتر که شدم خانم دکتر پرسید می توانم بپرسم چه غذایی می پختی؟ قیمه را برایش توضیح دادم. وارد اتاق دکتر که شدم همسرش هم از بوی غذا تعریف کرد. قرار شد یک بار برای شان قیمه ببرم. قیمه شد نماد فرهنگی سرزمین من. دوستی ها، گفتگوها و محبت ها گاهی از همین یک قیمه آغاز می شود.

هیچ نظری موجود نیست: