۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

گذر


زندگی باید کرد. باید خاطره های تلخ زود از خاطر آدم ها بروند. باید آدم ها یادشان برود که روزی روبه روی هم ایستاده اند و بر سر هم داد کشیده اند. باید بتوانند روزی دیگر کنار هم بنشینند و قهوه ای بخورند و با هم تجارت کنند. تجارت کنند و زندگی شان بگذرد که همه چیز زود می گذرد.
باید یادشان برود دیروز این کشور از آن سر دنیا لشکر کشی کرده است و در جنگی که هیچ ربطی به او نداشته است دخالت کرده است و آدم کشته است. باید با هم تجارت کنند تا زندگی شان بگذرد. آدم ها باید یادشان برود. دعوای پدرها، نباید دامن پسرها را بگیرد. دو پدری که با هم می جنگند پسرهای شان هم کلاسی هستند. آدم ها باید یادشان برود که سی سال پیش چهارصد و چهل و چهار روز گروگان چند دانشجو بوده اند. باید یادشان برود. زمان می گذرد، باید زندگی کنند و زندگی را به کام هم تلخ نکنند. باید یادشان برود.

پ.ن: می دانی که این باید باید گفتن ها از سر دستور نیست که جایگاه دستور دادن ندارم. این ها آرزو است.


هیچ نظری موجود نیست: