س- شما از چه چیزی بیشتر از همه بدتان می آید؟
ج- این هم از آن سوال های سخت است. جوابی که الان به این سوال می دهم ناپایدار خواهد بود. این جواب متاثر از حالات درونی من در همین لحظه می باشد. امکان دارد دو ساعت دیگر همین سوال را از من بپرسید و جوابی دیگر بشنوید. امکان دارد یک سال بعد من را ببینید و از من بپرسید از چه چیزی بیشتر از همه چیز خوشم می آید و دقیقاً همین پاسخ را بشنوید. پس خواهش می کنم، این حرف را فقط بشنوید و بگذرید.
در این لحظه از زمان من از چیزی بیشتر از این بدم نمی آید که بخواه مخودم را برای کسی اثبات کنم. بخواهم قضاوت پیش پیش آدم ها را نسبت به خودم تغییر بدهم. بخواهم به کسی اثبات کنم که من آدم خوبی هستم. معمولاً سعی می کنم از این فرار کنم. سعی می کنم قضاوت آدم ها برایم آن قدر مهم نباشد که بخواهم تلاش خاصی برای تغییر دادن آن انجام بدهم. اما خب لحظاتی هستند و کسانی هستند که دوست ندارم پیش قضاوت راجع به من داشته باشند، دوست دارم من را بشناسند نه استریوتایپ من را. یادم می آید که در دبیرستان یک معلمی داشتم که من دوستش داشتم. دوست داشتم دوست باشیم با هم. احساسم این بود که از من بدش می آید. نمی دانم آن روزها ته ریشی هم داشتم و قیافه ام پیشنهاد عضویت در گروه سیاسی-فکری خاصی را می داد که آن وقت ها معروف بودند به رادیکالیسم. حالا دوره شان گذشته است البته. نمی دانم شاید همین بود که آن مرد از من خوشش نمی آمد و شاید هم فقط توهم من بود. برایم مهم بود و رفتم یک روز در دفترش در زدم و رم و صریح پرسیدم که آقای فلانی شما با من مشکلی دارید؟ از من خوش تان نمی آید. اگر می گفت خوشش نمی آید می رفتم و دیگر برنمی گشتم شاید. گفت نه. من اصلاً فکر خاصی راجع به تو ندارم. جوابی در مایه های اصلا نمی بینمت و اینها. رابطه را ساختم آرام آرام. آن قدر که بعدتر که از دبیرستان فارغ التحصیل شدم می رفتم مدرسه تا ببینمش و بیشتر از همه می نشستیم و حرف می زدیم و صمیمی بودیم به گمان من.
اما اینها موارد خاص هستند. بدم می آید از این که در شرایطی قرار بگیرم که بخواهم خودم را به کسی اثبات کنم. اگر خوبم خودت بفهم. اگر بد هستم به من بفهمان چرا. اگر نه بیخود می کنی به خاطر رنگ لباس و مو و پوست و ریش و اسم پشت پاسپورت و اسم مذهبی که یدک می کشم راجع به من قضاوت کنی. من زحمت اثبات خودم به تو را نمی کشم. اما بدان که از تو بدم می آید و دلیلش هم فقط همین پیش قضاوت تو است.
از کتاب «دیالوگ هایی در آینه» - نشر سخن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر