۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

لذت مضاعف

خوب می فهمد. صبح شاید سه دقیقه دیر رسیدم به کلاس. تا نشستم روی صندلی، کتاب را از کیفش در آورد . گفت «هپی بیرث دی علی». استاد داشت تنظیم هورمونی می گفت. نمی رسیدم تشکر بکنم. چه بگویم آخر؟ ثنک یو من 

بنای بچه های آزمایشگاه است. تولد هر کدام مان باشد شب جمع می شویم یک رستوران. متولد شام را مهمان بقیه است. یک هدیه هم از طرف جمع می گیرد که معمولاً گیفت کارت است، حدود پنجاه دلار. 

باربکیو مغول ها بودیم آن شب. کارت پستال را دادند و گیفت کارت داخلش بود. خب من ذوق کردم. چرا نباید ذوق کنم. گیفت کارت من را از بارنز اند نوبل گرفته بودند. یعنی می توانم بروم مغازه اش در گرند ریورز یک ساعت، دو ساعت بگردم، خودم کتاب انتخاب کنم. حالا دو لذت دارم. هم غرق می شوم لای کتاب ها. هم آخرش دست خالی بیرون بر نمی گردم. شاید توانستم سه کتاب بخرم...

سیف گفت. گفت که پیشنهاد، از کارل بوده است. می فهمد. خوب می فهمد. لعنتی خیلی بیشتر از من کتاب خوانده است خب.

هیچ نظری موجود نیست: