در صورت شان دیدم. آینه در برابر آینه شدند و تکثیر. بزرگ تر می خواست بگوید همه چیز از سی سال قبل افتضاح تر شده است. کوچک تر اصرار داشت که همه چیز عالی است. اصرار از دو طرف. آینه در آینه.
من اصرار به هیچ چیز ندارم. نه سی برایم عدد مقدس است، نه دو هزار و پانصد. می خواهم خوب زندگی کنم. معلم یادم داده است: تنها کسانی می توانند خوب بمیرند که خوب زندگی کرده اند. کاش بتوانم خوب مرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر