چند ساعت است كه به اين فكر مى كنم. بعد از اين بازى مان در برابر آرژانتين. باختيم اما ناراحت نيوديم. مردم به خيابان آمدند و شادى كردند. چرا؟
چرا فوتبال اين قدر مهم مى شود؟ خيال من اين است كه ما به دنبال هويت ملى گم شده در اين ميانه مى گرديم. سالها است كه چه در درون كشور و چه در بيرون كشور تصويرى از ايرانى نشان داده مى شود كه نماينده همه ما نيست. ما آزار مى بينيم از اين كه گروهى خاص با ايدئولوژى خاص كه برآمده از سلايق همه ملت نيست و تنها نمايش دهنده ترجيحات قشرى از جامعه است، ما را نمايندگى مى كند. ما در ايران زندگى مى كنيم و مانند آنها لباس نمى پوشيم. ما در مجالس عروسى مان كروات مى زنيم. ما با يك رييس دانشگاه نامحرم دست مى دهيم و احساس گناه نمى كنيم. ما بر سر ميزى كه غذايى بر خلاف سليقه ما بر آن چيده شده باشد مى نشينيم و از آن غذا استفاده نمى كنيم، مهمانى شام را ترك نمى كنيم. اين ما هيچ وقت نه در رسانه داخلى به رسميت شناخته مى شود و نه رسانه خارج زبان مى بيندش. رسانه خارج هم براى دنبال كردن هدف خود مى خواهد بگويد كه اينها همه شان همان احمدى نژاد بى منطق و غوغا سالار هستند.
تيم ملى فوتبال اما اگر مايلى كهن بگذارد، اعضايش را بر ميزان نزديك به مركز بودن ايدئولوژى انتخاب نمى كند. توانايى بدنى و تكنيك فوتبال معيار گزينش است نه از بر كردن رساله و كارت حضور در نماز جماعت زدن. پس شانس اين كه تركيب اين تيم تخمين صحيح ترى از تنوع جامعه باشد بيشتر است. اين مى شود كه آن كسى كه تتو مى كند هم ناگهان نماينده اى شبيه را در تلويزيون مى بيند، در نقش قهرمان. آن كسى كه موهايش را ژل مى زند هم يك بار هم كه شده قهرمانى را مى بيند كه مانند او موهايش را آرايش مى كند. اين بار شخصيت مو ژل زده قاچاقچى نيست.
شايد اين مى شود كه ناخودآگاه تيم ملى فوتبال مى شود مجموعه اى كه ما به دنبال هويت ملى از دست رفته خود در آن مى گرديم. مى خواهيم دنيا ما را از اين پنجره ببيند. مايى كه در پنجره محدود حكومتى جا نمى شويم. ما كه هيچ وقت لباس يقه ولايتى نمى پوشيم. شادى ما از برد و باخت تيم ملى نيست. شادى ما بيشتر از سر نماينده داشتن جهانى است در ساختار و تركيبى متفاوت و عادلانه تر از تركيب هاى حكومتى.